همون شبی که فرداش راهی بودم سمت کربلا
همه جا جشن بود
کلی کس دورم بود
کلی بغل وبوسه بدرقه ی راهم
اما دلم پربود
اونقد پر که تو خیابون راه می رفتم
واشکام ازتودلم راه پیدامیکردن به چشمام وسرمی خوردن روصورتم
الان همین طورم!
جشنه
شادی یه
من منتظر این اردیبهشت واین ماه شعبان بودم
اما اشکام سرازیره
اگه یکی بیادبپرسه چطوری؟
گریون میگم
خوبم
خیلی خوبم!
آرومم
و تو هزار تکه های دلم،خدا پیداست!
درباره این سایت