خیلی صبوره وهمراه!
بااینکه همیشه به دیگران میگه بچه هااصلا اونی نمیشن
که ما می خوایم
اما به عقیده خیلی ها مادری یه که آرزوهای دخترش خیلی براش اهمیت دارن.
درحالی که دخترش بی اهمیته به آرزوهای اون
اگه صالی دختر مامانم بود
شاید عمیقا حس رضایت وخوشبختی میکرد
ازینکه دخترش دانشجوی فرهنگیانه
وچندسال دیگه معلم میشه
اما من نه پامو به دانشگاه فرهنگیان میذارم
نه دوست دارم تو این آموزش وپرورش محدودکننده معلم باشم.
دیشب تلخ حرف زدم با عزیز ِ جونم
نه اینکه دعوایی کنم،یابی احترامی کنم
اما کاملا ناامیدش کردم
ازینکه آینده یک دختر کارمند بایک زندگی بی دغدغه داشته باشه
من فقط بنده ی خدای خودم هستم
نه یک ربات..یایک برده.
تلاشم رومیکنم راه خودم روبرم
بترسم ازینکه خداازم راضی نباشه
و
سبب لبخند مامان باشم
اما به این یکبار فرصت زندگی که خدا بهم داده
احترام بذارم
وآرمانم این باشه
بزرگترین شکرگزاری عملی رودرپیشگاه پروردگارم به جابیارم
درباره این سایت